اختلاف فقهای شیعی
مهمترین پرسشی که فقیهان مطرح کردند، در بخش شریعت و ادامهی آن بود. آنان پرسیدند: «آیا فقیه شیعه دوازده امامی اجازه دارد با استفاده از قرآن و حدیث و سنت و عقل فتوا صادر کند؟»
نویسنده: حسین بکایی
مهمترین پرسشی که فقیهان مطرح کردند، در بخش شریعت و ادامهی آن بود. آنان پرسیدند: «آیا فقیه شیعه دوازده امامی اجازه دارد با استفاده از قرآن و حدیث و سنت و عقل فتوا صادر کند؟»
پاسخ این پرسش به دو صورت داده شد. گروهی که بعدها به اخباری معروف شدند، گفتند: «فقیه باید پاسخ پرسش خود را در خبر، قرآن و حدیث، پیدا کند و نیازی به دخالت دادن عقل ناقص انسانی نیست.»
گروه دوم که بعدها به اصولی معروف شدند، گفتند: «فقیه باید با توجه به معنای درونی آیات قرآن و حدیث و روایت و با دقت در آن چه که از عمل پیغمبر و امامان شیعه نقل شده است، و عقل خود و فتوای دیگر فقیهان، در هر مورد نظر خدا، که همان دستور دین است، را پیدا کند و فتوا بدهد.» فقیه شیعه مثل دیگر شیعیان معتقد به معنای باطنی جهان بود و میدانست که رسیدن به این معنا بدون داشتن عشق و تحمل سختی میسر نمیشود. این روش همان اجتهاد است و به کسانی که این کار را میکنند، مجتهد میگویند. پیدا شدن دو گرایش در میان فقیهان باعث بروز اختلافهای زیادی شد و بحثهای مختلفی درگرفت و کتابهای زیادی در هر دو زمینه نوشته شد.
اخباریان حدیثها و روایتها را جمع کردند و مجموعههای بزرگی مثل بحارالانوار را به وجود آوردند.
اصولیان روشهای مجادله و بحثهای فقهی را جمع کردند و کتابهای درسی متعددی نوشتند.
مسئلهی دوم فقیهان شیعه باورهای خانقاهی و طریقتهای صوفیانه بود.
فقیه شیعه مثل دیگر شیعیان معتقد به معنای باطنی جهان بود و میدانست که رسیدن به این معنا بدون داشتن عشق و تحمل سختی میسر نمیشود.
اما روشهای خانقاهی به طور کامل مورد تأیید شریعت نبود.
فقیه برای حل این مسئله به عشق به خدا و پیغمبر و امامان از یک طرف و زهد و عبادت و پرهیزکاری از طرف دیگر روی آورد و نوعی از عرفان مبتنی بر شریعت را بنا کرد.
مسئلهی سوم فقیهان در برخورد با عقل بود.
فقیه اخباری به طور کلی با عقل مخالفت میکرد و فلسفه و کلام را انحراف میدانست و فیلسوف را بیدین و حتی نجس میخواند.
اما فقیه اصولی که خود دخالت عقل را قبول داشت، نمیتوانست به آن شدت در مقابل فلسفه و کلام بایستد. هر چند او هم به طور کامل با فلسفه و کلام کنار نمیآمد، اما روشی ملایمتر در پیش میگرفت.
مسئلهی چهارم وظیفه فقیهان در تبلیغ و گسترش تشیع و حفاظت از شریعت بود.
این وظیفهای بود که فقیه را از صوفی و فیلسوف جدا میکرد.
فقیهانی که در دربار صفویان و بعد شاهان دیگر بودند باید با اعمال خلاف شرع شاه و درباریان و سپاهیان مثل خوردن شراب و ... مبارزه میکردند.
این مبارزه در جامعه هم وجود داشت. اسلامی کردن شکل جامعه و مقابله کردن با اعمال خلاف شریعت کار دیگر فقیهان بود.
این وظیفهها یک نیاز متقابل بین حکومتی که حامی مذهب شیعه دوازده امامی بود و فقیهی که وظیفه خود را حفظ این مذهب میدانست، ایجاد میکرد و باعث میشد که رابطهی فقیه با حکومت یک رابطهی پایدار و دائمی باشد و البته این به معنای همکاری فقیه شاه نبود.
اما نه صوفی و نه فیلسوف به رابطههای این چنینی نیاز نداشتند و از نوعی استقلال برخوردار بودند.
منبع مقاله :
بکایی، حسین، (1391)، دوباره ایران دوره صفویان از مجموعهی داستان فکر ایرانی (7)، تهران: نشر افق، چاپ سوم
پاسخ این پرسش به دو صورت داده شد. گروهی که بعدها به اخباری معروف شدند، گفتند: «فقیه باید پاسخ پرسش خود را در خبر، قرآن و حدیث، پیدا کند و نیازی به دخالت دادن عقل ناقص انسانی نیست.»
گروه دوم که بعدها به اصولی معروف شدند، گفتند: «فقیه باید با توجه به معنای درونی آیات قرآن و حدیث و روایت و با دقت در آن چه که از عمل پیغمبر و امامان شیعه نقل شده است، و عقل خود و فتوای دیگر فقیهان، در هر مورد نظر خدا، که همان دستور دین است، را پیدا کند و فتوا بدهد.» فقیه شیعه مثل دیگر شیعیان معتقد به معنای باطنی جهان بود و میدانست که رسیدن به این معنا بدون داشتن عشق و تحمل سختی میسر نمیشود. این روش همان اجتهاد است و به کسانی که این کار را میکنند، مجتهد میگویند. پیدا شدن دو گرایش در میان فقیهان باعث بروز اختلافهای زیادی شد و بحثهای مختلفی درگرفت و کتابهای زیادی در هر دو زمینه نوشته شد.
اخباریان حدیثها و روایتها را جمع کردند و مجموعههای بزرگی مثل بحارالانوار را به وجود آوردند.
اصولیان روشهای مجادله و بحثهای فقهی را جمع کردند و کتابهای درسی متعددی نوشتند.
مسئلهی دوم فقیهان شیعه باورهای خانقاهی و طریقتهای صوفیانه بود.
فقیه شیعه مثل دیگر شیعیان معتقد به معنای باطنی جهان بود و میدانست که رسیدن به این معنا بدون داشتن عشق و تحمل سختی میسر نمیشود.
اما روشهای خانقاهی به طور کامل مورد تأیید شریعت نبود.
فقیه برای حل این مسئله به عشق به خدا و پیغمبر و امامان از یک طرف و زهد و عبادت و پرهیزکاری از طرف دیگر روی آورد و نوعی از عرفان مبتنی بر شریعت را بنا کرد.
مسئلهی سوم فقیهان در برخورد با عقل بود.
فقیه اخباری به طور کلی با عقل مخالفت میکرد و فلسفه و کلام را انحراف میدانست و فیلسوف را بیدین و حتی نجس میخواند.
اما فقیه اصولی که خود دخالت عقل را قبول داشت، نمیتوانست به آن شدت در مقابل فلسفه و کلام بایستد. هر چند او هم به طور کامل با فلسفه و کلام کنار نمیآمد، اما روشی ملایمتر در پیش میگرفت.
مسئلهی چهارم وظیفه فقیهان در تبلیغ و گسترش تشیع و حفاظت از شریعت بود.
این وظیفهای بود که فقیه را از صوفی و فیلسوف جدا میکرد.
فقیهانی که در دربار صفویان و بعد شاهان دیگر بودند باید با اعمال خلاف شرع شاه و درباریان و سپاهیان مثل خوردن شراب و ... مبارزه میکردند.
این مبارزه در جامعه هم وجود داشت. اسلامی کردن شکل جامعه و مقابله کردن با اعمال خلاف شریعت کار دیگر فقیهان بود.
این وظیفهها یک نیاز متقابل بین حکومتی که حامی مذهب شیعه دوازده امامی بود و فقیهی که وظیفه خود را حفظ این مذهب میدانست، ایجاد میکرد و باعث میشد که رابطهی فقیه با حکومت یک رابطهی پایدار و دائمی باشد و البته این به معنای همکاری فقیه شاه نبود.
اما نه صوفی و نه فیلسوف به رابطههای این چنینی نیاز نداشتند و از نوعی استقلال برخوردار بودند.
منبع مقاله :
بکایی، حسین، (1391)، دوباره ایران دوره صفویان از مجموعهی داستان فکر ایرانی (7)، تهران: نشر افق، چاپ سوم
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}